نویسنده: سید حسین نصر




 

Poi che innalzi un poco piu le ciglia, Vidi il maestro di color che sanno, Seder tra filosofica famiglia.
«هنگامی که چشمان خود را قدری بیشتر به سوی بالا افکندم، مشاهده کردم "معلم" آنان را که می دانند، در حالی که او نشسته بود در میانی فرزندانی که فلسفه برای او به وجود آورده بود.»
(دانته - کمدی الهی - دوزخ) (1)

از دیر زمان در شرق و غرب، ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم ثانی خوانده اند (2) و در متون معتبر اسلامی از قرون هفتم و هشتم به بعد منظماً به فارابی به عنوان معلم ثانی (3)و به ارسطو به عنوان معلم اول اشاره شده است. (4) وانگهی این عناوین آن چنان شهرت یافته است که کمتر پرسیده می شود اصلاً معنی عنوان «معلم» در این موارد چیست و چرا در هر دو مورد، معلم این معلمان و یا مؤسسان مکتب های فلسفی قبل از آنان، یعنی حکمایی همچون فیثاغورس و افلاطون از یک سو و کندی را از سوی دیگر، معلم نخوانده اند. به نظر راقم این سطور معنی و مفهوم «معلم»، به نحوی که در مورد ارسطو و فارابی توسط مسلمین به کار برده شده است، آن چنان عمیق و اهمیت آن برای جهان امروز آن چنان اساسی است که ارزش دارد به تفحص بیشتر درباره ی آن پردازیم و ببینیم چرا فارابی را معلم ثانی خوانده اند و ارسطو را معلم اول.
شاید در آغاز لازم به تذکر باشد که عنوان معلم اول را مسلمین به ارسطو داده اند و نه یونانیان، و به کار بردن این عنوان توسط فلاسفه و به طور کلی متفکران غرب، چنان که در شعر معروف دانته مذکور در آغاز این مقاله آمده است، به علت تأثیر معارف اسلامی در مغرب زمین است. عنوان «معلم» به معنی خاصی که اکنون مورد نظر است رابطه ای مستقیم با دیدگاه اسلامی درباره ی علم و تعلیم و تعلم دارد و نمی توان آن را صرفاً مأخوذ از منابع یونانی دانست.
هرگاه به مراجع اسلامی، چه متعلق به ازمنه ی قدیم و چه جدید، رجوع کنیم مشاهده می کنیم که چند قول مختلف درباره ی معنی «معلم» و علت اینکه فارابی را «معلم ثانی» خوانده اند آورده شده است که شاید بتوان آن را در چهار مقوله خلاصه کرد:
1. آنان که می گویند چون فارابی فاضل ترین فلاسفه بعد از ارسطو و شارح بزرگ معلم اول بود پس او را معلم ثانی نامیده اند. در زمره ی صاحبان این نظر می توان دانشمندانی همچون محمد لطفی جمعه، نویسنده ی معاصر مصری و محقق هلندی، دیبور را نام برد. (5) ایراد اصلی به این نظریه این است که توضیح نمی دهد به چه دلیل خود ارسطو را «معلم اول» خوانده اند و اگر صرف شارح بودن و یا داشتن مقام ارجمند در فلسفه ملاک اعطای این عنوان بوده است، چرا ابن رشد یعنی شاید بزرگ ترین شارح ارسطو در تاریخ و یا ابن سینا، برجسته ترین فیلسوف مکتب مشایی را معلم ثانی نخوانده اند.
2. گروهی از محققان، چه قدیم و چه جدید، که علت این لقب را چیرگی فارابی در علم منطق می دانند و حتی عنوان خود ارسطو را به عنوان معلم او، نتیجه ی موفقیت او در تدوین منطق صوری محسوب می دارند. ابن خلدون در مقدمه ی معروف خود، به این موضوع اشاره می کند و، می فرماید:
«و إمام هذه المذاهب الذی حصل مسائلها و دون علمها و سطر رجحاجها فیما بلغنا فی هذه الاحقاب هو ارسطو المقدونی من اهل مقدونیه من بلاد الروم من تلامیذ افلاطون، و هو معلم الاسکندر ویسمونه المعلم الاول علی الاطلاق یعنون معلم صناعه المنطق، اذ لم تکن قبله مهذبه و هو اول من رتب قانونها و إستوفی مسائلها و احسن بسطها، و لقد احسن فی ذلک القانون ماشاء لو تکفل له بقصد هم فی الالهیات.»(6)
بین محققان معاصر نیز این نظر رواج فروان دارد، چنان که ابراهیم مدکور، یکی از معروف ترین متخصصان در زمینه ی فلسفه فارابی، در موارد گوناگون به آن اشاره کرده است. (7)
بدون شک عنوان «معلم» رابطه ای با علم منطق که پایه و مقدمه از برای تعلیم همه ی علوم محسوب می شده است دارد، لکن آن نیز نمی تواند تنها علت باشد؛ زیرا استادان بزرگ منطق بعد از فارابی چنین لقبی را کسب کردند و برعکس میرداماد، که بعداً از او سخن به میان خواهد رفت، به معلم ثالث شهرت یافت.
3. باز هستند گروهی از دانشمندان مانند النجار که لقب فارابی را مرهون موفقیت او در تأسیس مکتب جدیدی در فلسفه می دانند (8) و حتی او را اولین فیلسوف اسلامی محسوب می دارند. البته اهمیت فارابی در تاریخ فلسفه ی اسلامی و تدوین فلسفه ی مشایی به صورت مشخص تاریخی آن بر هیچ کس پوشیده نیست، ولی باز نمی توان آن را به تنهایی علت اعطای لقب «معلم ثانی» به او دانست، چه بوده اند بزرگان دیگری همچون سهروردی که مؤسس مکتب فلسفی بوده اند و یا کندی که قبل از فارابی فلسفه ی اسلامی را بنیاد نهاد؛ پس بدون شک صرف قرار گرفتن در رأس یک مکتب فلسفی و تأسیس یک مکتب خاص نمی تواند علت ملقب شدن او به معلم ثانی باشد.
4. بالاخره باید از نظریه ای که از دیر زمان توسط برخی از مورخان و صاحبان کتب رجال اسلامی، همچون حاجی خلیفه، عنوان شده (9) و توسط گروهی از محققان عصر حاضر، مانند ضیاء اولکن (10) و محمدعلی مترجم تبریزی صاحب ریحانه الادب، تکرار شده است (11) نام برد. آنان معتقدند که چون فارابی شارح و اصلاح کننده ی ترجمه های ارسطو بوده است و آن را تعلیم ثانی نامیده است، او را معلم ثانی خوانده اند.
بدون شک این نظریه نیز در خور تأمل و تعمق است و نمی توان از آن به آسانی گذشت. لکن هرگاه این پرسش شود که چرا اصلاً نوشته های ارسطو را تعلیم اول و خود حکیم را معلم اول خوانده اند و نیز چرا بعداً میرداماد را معلم ثالث خوانده اند بدون آنکه او اثری به نام «تعلیم ثالث» آورده باشد، به این نتیجه می رسیم که این دلیل نیز نمی تواند کاملاً رضایت بخش و قانع کننده باشد.
با توجه به گفتار پیشینیان و محققان معاصر لازم است به تعریفی نیز که بین بسیاری از حکمای بزرگ معاصر ایران متداول است بپردازیم، و آن این است که «معلم» در اصطلاح خاصی که اکنون مطرح است اطلاق به شخصی شود که در واقع تعیین کننده ی حدود علوم و روش های مختلف کسب علم و قراردهنده ی آنها در سلسله مراتبی است که وحدت و پیوستگی دانش و شعب آن را حفظ کند. (12) با توجه، از یکسو به اهمیت توحید در معارف اسلامی و پیوستگی علوم در اسلام که مانند شاخه های یک درخت همواره به تنه ی تنومند وحی قرآنی متصل است، و از سوی دیگر به سهم هم ارسطو و هم فارابی در تقسیم بندی علوم و تدوین روش های گوناگون علمی در تمدن های یونانی و اسلامی، صائب بودن این نظر بیشتر آشکار می شود.
ارسطو اولین فیلسوف و یا عالم یونانی نبود؛ ولی اولین شخصی بود که روش شناسی در علوم را در منطق خویش روشن ساخت و به تقسیم بندی علوم که در عین حال ایجاد وحدت و پیوستگی بین شعب علوم را در برداشت پرداخت. در اسلام گرچه کندی و شاگردانش قبل از فارابی به تدوین کتب منطقی پرداختند و خود کندی رساله ای قابل توجه فراوان در تقسیم بندی علوم نگاشت به نام فی اقسام العلوم (13) که زود به فراموشی سپرده شد، این کوشش ها جنبه ی جست و جو و تفحص در راه کمال داشت و هنوز به صورت پخته ای که بتواند تمدن اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد در نیامده بود. لکن در مورد فارابی چنین نبود. چنان که محقق برجسته ی معاصر در آثار فارابی، دکتر محسن مهدوی بارها به آن اشاره کرده است، فارابی در واقع پدر منطق اسلامی است و با توجه به معنی منطق در علوم اسلامی باید او را واضع روش شناسی در علوم به صورت مدون آن نیز دانست. از سوی دیگر فارابی صاحب کتاب بسیار معروف در تقسیم بندی علوم به نام احصاء العلوم است که نه تنها در جهان اسلامی، بلکه در غرب شهرت فراوان یافت و در برنامه ی دانشگاه های مغرب زمین اثری بسزا داشت. (14) این کتاب سرآغاز کوشش گروهی کثیر از متفکران اسلامی جهت نظم بخشیدن به علوم و تقسیم بندی آن و بالنتیجه ایجاد وفاق و هماهنگی بین عقل و ایمان و یا فلسفه و دین بود، کوششی که بعداً توسط نامدارانی همچون ابن سینا و صاحبان رسائل معروف به اخوان صفا و خواجه نصیرالدین طوسی و بالاخره متأخرانی مانند ملاصدرا دنبال شد. نمی توان اهمیت خاص این کتاب را در زمره ی آثار دیگر فارابی نادیده گرفت، چنان که برخی از قدیم ترین منابع تاریخ تفکر و کتب رجال اسلامی نیز گواه می دهد. (15)
چه آثار منطقی فارابی که اساس این علم و یا پیش درآمد علوم در تمدن اسلامی است و چه کتاب احصاء العلوم، بیش از هر امر دیگر متوجه توجیه و تعریف روش های مختلف شناخت و ارتباط علوم منتج از این روش ها و پیوند این علوم با جوانب مختلف معارف اسلامی و نیز با یکدیگر است. با توجه به روحیه ی خاص حاکم بر تمدن اسلامی که تمام شئون آن مرتبط به اصل توحید و در جست و جوی بیان و متجلی ساختن این اصل در جهات گوناگون حیات انسان است، (16) بدیهی است که آنچه فارابی در تمدن اسلامی و ارسطو قبل از او در یونان انجام داد آن چنان از دیدگاه اسلامی اساسی بود که ایجاب می کرد لقبی خاص به آنان که این مهم را انجام دادند اعطا شود، و حتی ارسطوی یونانی از نظرگاه اسلامی معلم اول خوانده شود و این لقب او را حتی وراء مرزهای تمدن اسلامی همراه باشد.
تاریخ بعدی تمدن اسلامی مؤید این نظر است؛ چون دیگر شخصی به لقب معلم نیامد، هر چند علوم گوناگون بسطی حیرت انگیز یافت تا دوران صفویه که برای بار اول عالم تشیع به صورت واحدی جداگانه نظام یافت و در واقع بابی جدید در تاریخ اسلام گشوده شد. در این وضع جدید و در دامن این یکپارچگی نوین مذهبی، میرمحمد باقر داماد که توانست فلسفه و علوم عقلی را با تأسیس «مکتب اصفهان» احیاء کند و به آن نظم جدیدی بخشد، بار دیگر لقب «معلم» یافت و او را معلم ثالث خواندند. حتی خود او بارها در آثارش به ابن سینا به عنوان «شریکنا فی الریاسه» اشاره می کند، در حالی که فارابی را «شریکنا فی التعلیم» می خواند.
بزرگداشت فارابی در سراسر جهان و مخصوصاً در ایران فرصتی است تا او به عنوان سرمشق متفکران معاصر اسلامی به طور کلی و ایرانی به خصوص بنگریم. فارابی در زمانی می زیست که تمدن اسلامی در اثر ترجمه های وسیع معارف تمدن های مختلف از زبان های گوناگون با انواع علوم با روش ها و فلسفه های مختلف مواجه بود. او قدمی اساسی در نظم بخشیدن به علوم و ایجاد هماهنگی بین این دانش ها و فرهنگ و معارف اسلامی برداشت و توانست با ایجاد پیوند و وحدت بین علوم، آن را عمیقاً از آن خود سازد و آنان را به صورت عامل سازنده و آفریننده در این علوم درآورد، در عین حال که از ایجاد نابسامانی و هرج و مرج در حیات فکری و عقلانی مسلمین جلوگیری کرد.
امروزه با هجوم علوم غربی به درون مرزهای فرهنگی و جغرافیایی ممالک اسلامی من جمله ایران، هر کس به فکر اساسی از برای آینده ی فرهنگ خود باشد در مقابل خود وظیفه ای می بیند مشابه به آنچه فارابی با آن روبرو بود. متفکران این عصر موظف اند به عنوان اندیشمندان جامعه بین علوم پیوندی حاصل کنند و به ایجاد وحدت بین علوم و نیز بین این علوم و فرهنگ اصیل خود بپردازند. به این دلیل است که فکر و روش اندیشه ی فارابی اهمیتی خاص از برای نسل معاصر دارد و معلم ثانی متفکری است زنده که نفوذش همچنان محسوس است. در واقع جهان اسلامی بیش از هر چیز دیگر محتاج به یک «معلم رابع» است (17) که بتواند انسان کنونی را از پیچ و خم دنیای پر آشوب فکری جهان امروز نجات بخشد. باشد که بزرگداشت معلم ثانی کمکی به توجه به این امر و ضرورت ایجاد وحدت و نظم در علوم باشد و با رواج بیشتر تفکر فارابی پیدایش «معلم رابع» به مرحله ی تحقق نزدیک تر شود.

پی نوشت ها :

1. رجوع شود به:
La Commedia de Dante Alighieri, riveduto da P. Toynbee, New York 1900, P. 22
2.  مجله ادبیات دانشگاه تهران، ش 2، 1354، ص 1-7.
3. در مغرب زمین بزرگانی همچون سنت طوماس اکوئینی و آلبرت کبیر بارها عنوان معلم اول magister primus را درباره ی ارسطو به کار برده اند. گرچه به فارابی به عنوان معلم ثانی در متون لاتین کمتر اشاره شده است؛ ولی گاه گاهی این عنوان نیز به صورت (magister secundus)‌دیده می شود.
در جهان اسلامی تقریباً همه به اتفاق لقب «معلم ثانی» را به فارابی داده اند و در این قرن یکی از کتب برجسته ی فلسفه ی اسلامی که بیشتر راجع است به افکار کندی و فارابی، عنوان الفیلسوف العرب و المعلم الثانی را دارد (به قلم شیخ مصطفی عبدالرازق، قاهره 1936).
در دوران اخیر فقط در کتاب استاد عیسی صدیق (تاریخ فرهنگ ایران، تهران، 1336، ص 126) به استناد به تاریخ طب اسلامی ادوارد براون، ابن سینا معلم ثانی شناخته شده است، نسبتی که به نظر مستبعد می نماید و به هر حال مخالف با سنت فکری اسلامی و اشاره ی پیاپی متفکران و صاحبان کتب رجال اسلامی در قرون متمادی است.
4. مثلاً در تتمه ی صوان الحکمه که در قرن ششم نگاشته شده است، و اولین اثری است که تا آنجا که بنده توانسته است در این باره تحقیق کند در آن اصطلاح «معلم ثانی» به کار برده است، درباره ی فارابی آمده است: «از فاریاب» ترکستان، ملقب به معلم ثانی، افضل و اقدم حکمای اسلامی علی الاطلاق او را می خوانند. رجوع شود به: بیهقی، تتمه ی صوان الحکمه، لاهور 1935، ص 20.
5. «و قد سمی المعلم الثانی اشاره الی انه افضل الحکماء بعد ارسطو الذی کان یسمی المعلم الاول». رجوع شود به: تاریخ فلاسفه الاسلام فی المشرق و المغرب، قاهره، 1345، ص 19.
"but his natural powers were applied to the study of Aristotle's writings, for which reason the name given him by East was the Second Teacher, that is The Second Aristotle". T.J. de Boer, The History of Philosophy in Islam, trans, by E.A. Jones, London, 1933. P. 109.
6. المقدمه، بیروت، 1956، جلد سوم، ص 971.
7. "He surpassed his teacher (Abu Bishr Matta ibn Yunus) and on account of the eminent position he had gained in this field (logic) he came to be called The Second Teacher". M.M. Sharif (ed.) A History of Muslim Philosophy, Vol I. Wiesbaden, 1963, P. 51.
8. "Alfarabi was the first Muslim philosopher to head a "School" and to become known as a 'teacher'". F.M. Najjar در R. Lerner and M. Mahdi (ed.) Medieval Political Philosophy: A. Sourcebook, Glencoe, 1963, P. 22.
9. رجوع شود به کشف الظنون، لایپزیک، 1385-1858، ج 3، ص 999.
10. اولکن به کتاب بزرگ فارابی، التعلیم الثانی که ابن ابی اصیبعه در شرح حال ابن سینا به آن اشاره کرده است استناد می کند. رجوع شود به:
H.Z. Ulken, La pensée de l'Islam, tral. G. Dubois et l'auteur, Istanbul, 1953, P. 381.
11. «وجه این لقب معلم ثانی آنکه فارابی به امر و اشاره ی منصوربن نوح سامانی به تکمیل و اصلاح ترجمه های کتب ارسطو که ناقص بوده و اصلاح نشده بوده اند، پرداخته و آن اصلاح و تکمیل خود را تعلیم ثانی نام داد و به همین جهت خودش نیز به معلم ثانی مشتهر گردید». رجوع شود به: ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، تهران، جلد چهارم، چاپ دوم.
12. این نظر را دو تن از حکمای بزرگ معاصر ایران، مرحوم سید ابوالحسن قزوینی و مرحوم سید محمد عصار که هر دو اخیراً به رحمت ایزدی پیوستند در جلسات دروس خود ابراز می فرمودند.
13. برای بررسی این اثر مهم که بعداً به کلی تحت الشعاع کتب فارابی قرار گرفت و در مسیر اصلی تفکر اسلامی اثری از خود بجا نگذاشت. رجوع شود به:
L. Gardet, "Le probleme de la philosophie musulmane" Mélanges offerts à Etienné Gilson, Paris, 1959, P. 261-284.
14. این کتاب تحت عنوان De Scientiis توسط دومینیکو گوندیسالوی (Dominicus Gundisalvi) به لاتینی ترجمه شد و در بسیاری از متفکران غرب، همچون پیتر آبانوئی (Peter of Abano) نفوذ فراوان به جا گذاشت. رجوع شود به:
M. Alonso, "Traducciones del arcediano Domingo Gundisalvo," Al-Andalus, Vol. XIII, 1947, P.298.
15. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء از احصاء العلوم ستایش می کند و همچنین ابن القفطی در تاریخ الحکماء می گوید: «ثم له بعد هذا کتاب شریف فی احصاء العلوم و التعریف باغراضها لم یسبق الیه و لا ذهب احد مذهبه فیه و لایستعین طلاب العلوم کلها عن الاهتداء به و تقدیم النظرفیه». رجوع شود به: تاریخ الحکماء، به تصحیح جولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903، ص 277-287.
16. رجوع شود به علم و تمدن در اسلام به قلم دکتر سید حسین نصر، ترجمه ی احمد آرام، تهران، 1350، مقدمه.
17. استاد هنری کربن قبلاً در تحقیقات خود درباره ی اهمیت امروزی فلسفه ی اسلامی به اهمیت «معلم رابع» برای آینده ی تفکر اسلامی اشاره کرده است.

منبع مقاله :
دانش پژوه، محمد تقی، (1390)، فارابی شناسی (گزیده مقالات) به اهتمام میثم کرمی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، چاپ اول